مدت‌هاست حالم خوب نیست. مدت‌هاست که دیگه تحمل هیچی رو ندارم. با کوچک‌ترین حرف بهم می‌ریزم. منی که تصور می‌کردم خیلی صبورتر از این حرف‌ها باشم.  باز هم طاقت یک حرف کوچک را نداشتم.  طاقت نیاوردم و از کوره دررفتم. الان پشیمانم از کارم.  الان که دارم اینها را می‌نویسم پشیمانم. دلم می‌خواهد زمین دهن باز کند و من را درسته قورت دهد. حالم داره از خودم و زندگیم بهم می‌خورد. دیگر خودم را هم نمی‌شناسم.  دیگر آدم قبلی نیستم.  دیگر واقعا هیچ‌چیز مثل سابق نیست. حتا این گریه‌ها هم امانم نمی‌دهد.  دوست دارم تایپ کنم ولی نمی‌توانم.   

آخر همه چیز خوب میشه...

شعری زیبا از سهراب سپهری عزیز

شکر نعمت، نعمتت افزون کند/ کفر نعمت از کفت بیرون کند

  ,هم ,طاقت ,الان ,مدت‌هاست ,پشیمانم ,  دیگر ,من را ,خودم را ,دیگر خودم ,می‌خورد دیگر

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تخفیف کده فروش ورق اهن شیروانی رنگی گالوانیزه کرکره ای سیاه میل و میلیمتری گروه فرهنگی هنری ۱۴۹ ظفر سفر به انتهای شب آکادمی زبان اکسیتو دنیای رژیم و لاغری بهترباش قصر خیال متخصص بیماری های غددی پَر نویس